خانواده
درس ازدواج

ازدواج جریانی است بسیار پیچیده و حساس و اندکاند کسانی که میتوانند بر دشواری آن غلبه و بیزیان از آن گذر کنند.
با بررسی دقیق و نگاهی عمیق به زندگیهای مشترک اطراف خود درمییابیم که بسیاری از ازدواجها ، طلاقهای اعلام نشدهاند.
امروزه مطالعات نشان میدهند که ما یک نوع ازدواج نداریم
و ازدواج انواع مختلف دارد:
ازدواج اقتصادی،
ازدواج احساسی،
ازدواج اجباری،
ازدواج انتقامی،
ازدواج سنتی،
ازدواج هیجانی- هوسی و غیره.
ازدواجهایی سراسر اشتباه که ناشی از حسابهای ناقص ما هستند؛
دختری که حساب کرده به وسیله ازدواج با آن پسر، از خانواده جهنمی خود میگریزم و خود را از شر غمهای بزرگ خلاص میکنم،
پسری که حساب کرده به وسیله ازدواج با این دختر، پولدار میشوم
و از این به بعد بدون دردسر زندگی میکنم،
دختری که حساب کرده به وسیله عمل به رسم و رسوم دیرین در این زمینه حتماً خوشبخت میشوم
و یا پسری که به احساساتی که نسبت به یک دختر در اولین برخورد، پیدا کرده اعتماد ورزیده و اینگونه حساب کرده است که احساس من هرگز به من دروغ نمیگوید.
اما پس از ازدواج، وقتی همگی آنها متوجه میشوند اشتباه انتخاب کردهاند تازه میفهمند که خیلی چیزها را در محاسبات خود لحاظ نکردهاند
و این اشتباه آنقدر بزرگ است که همه جهان اطرافشان را وادار میکند تا بهای انتخاب نادرست آنها را بپردازد.
جای تأسف است در کشوری که از نظر فرهنگی و اعتقادی ازدواج، آن پایه از معنا را دارد که به عنوان مرحلهای از تکامل حقیقی انسان و کامل شدن ایمان او تلقی میشود هیچگونه فکر مدونی برای آموزش مراتب این امر مهم اندیشیده نشده است.
امروز در دنیایی زندگی میکنیم که کلاسهای آموزشی جدید و متنوعی برگزار میگردد تا کیفیت زندگی ما را ارتقا دهد و دست عادتها و سنتهای اشتباه را از آن کوتاه کند؛
کلاس مدیریت بحران،
کلاس مدیریت خشم،
کلاس ارتباط مؤثر،
کلاس سخنرانی،
کلاس تصمیمگیری و …
امروز پدر شدن آموزش میخواهد،
مادر شدن آموزش میخواهد،
درست ازدواج کردن آموزش میخواهد
اما متأسفانه در سرزمین ما هیچگونه دوره آموزشی علمی به صورت آکادمیک در زمینه انتخاب همسر برای جوانان برگزار نمیگردد
و گمان میشود میتوان با اعطای چند وام اندک و برگزاری یک درس دو واحدی در دانشگاهها که در آن فقط مسائل جنسی آموزش داده میشود،
مشکل ازدواج جوانان را حل کرد.
جوانان ما ازدواجهای ناموفق را میبینند اما بدون اینکه آنها را تحلیل کنند و از آنها درسی بگیرند از کنارشان ساده میگذرند
و گمان میکنند ازدواج خودشان حتماً چیز فوقالعادهای خواهد شد.
لباسها و آرایشهای آنان مطابق با آخرین مدهای روز است
اما عقاید بسیاری از آنها هنوز ریشه در سالهای دور و تاریک تاریخ دارد.
ایشان به مشاوره قبل از ازدواج به عنوان یک عامل فانتزی نگاه میکنند
و در باطن خود یک نوع احساس تمسخر و اکراه نسبت به راهنماییهای روانشناسان دارند.
بدون مشورت تصمیم میگیرند و یا با اشخاص کمدان و غیرمتخصص مشورت میکنند.
(اشخاصی که هیچ دانشگاهی حاضر نیست آنها را دعوت کند تا حتی 5 دقیقه در مورد انتخاب همسر و مسائل روانشناسی مربوط به آن سخنرانی کنند)
عدهای دیگر نیز که وانمود میکنند زندگی را جدی گرفتهاند میگویند:
“پیش از ازدواج پنج شیش جلسه با هم صحبت کردیم” و بدون داشتن شناختی عمیق از خود و از دیگری و به اعتبار همین چند جلسه که سرحد دانش آنهاست،
کار را تمام شده میدانند و ازدواج میکنند و شاید درست به همین خاطر است که نیچه میگوید:
“بشر بیرحمترینِ درندگان نسبت به خود است”.